مجید

ساخت وبلاگ

اهل نجف‌آباد اصفهان بود . مادربزرگش همسایه‌ی ما بود . هر سال با آغاز فصل تابستان به همراه برادرهایش می‌آمدند کرج و تا آخر تابستان می‌ماندند ... مجید یکی دو سال از من کوچکتر بود ... 

الهام و زهرا دخترخاله‌هایش بودند...هم‌محله‌ای بودیم ... 

مجید سبزه‌رو ، کوتاه و کمی هم تپل بود .بچه‌های محله مجید قلمبه صدایش می‌کردند . گفته بودم اهل بازی‌های پسرانه نبود ... با ما بازی می‌کرد ... گرگم به هوا ، قایم باشک ( موشک؟) .از همین چیزها بازی می‌کردیم ... توپ نداشت ، فوتبال بازی نمیکردیم ... باورتان بشود یا نشود هنوز هم قیافه‌ی مجید وقتی توی یارکشی قبل از خاله‌بازی کنار من ایستاده بود و انتظار داشت یکی به فرزندی قبولش کند جلوی چشمانم است ... با ما خاله‌بازی هم میکرد ... 

بالابلندی که بازی میکردیم ، روی پله‌های جلوی در خانه‌های همسایه‌ها پناه میگرفتیم ، مجید گرگ می‌شد ... با بلندترین صدایمان می‌خواندیم : نون بربری درازه مجید داره میبازه ... همسایه‌ها عجب صبری داشتند ، عجب مهربان بودند که در خانه‌هایشان را باز نمیکردند و دعوایمان نمیکردند که بچه‌جان یواش‌تر ، برو جای دیگری بازی کن ...

شهریور که تمام میشد مجید برمیگشت نجف‌آباد .. و تابستان بعدی که میدیدمش خوشحال و ناراحت میشدم ... خوشحال میشدم که بازهم با هم بازی میکنیم و ناراحت میشدم که با این پسربچه هیچ هیجانی را نمی‌شود تجربه کرد ... 

از سر کوچه که می‌آمدم جلوی خانه‌ی پدربزرگش تعدادی ماشین ایستاده بودند ... چشمم افتاد به مردی کوتاه قامت و سبزه‌رو و تپل با موهای کم‌پشت فرفری ... مجید بود. تنها تفاوتش با کودکی‌اش داشتن سیبیل بود و موهایش که کم‌پشت‌تر شده بودند.. مجید فقط کمی scale شده بود  .. همان پسربچه‌‌ای که تابستان‌هایمان با جیغ زدن مجید قلمبه مجید گوشت و پباز و دنبه پشت سرش میگذشت :)) ... همسر و نوزاد کوچکش در ماشین منتظر نشسته بودند ... مجید بیست و یکی دو ساله پدر شده بود ... از دیدنش خوشحال شدم .. بی‌سر و صدا از کنارش گذشتم ...


 

خواب...
ما را در سایت خواب دنبال می کنید

برچسب : مجید خراطها,مجید کاووسی فر,مجید صالحی,مجید مجیدی,مجید انتظامی,مجید قمری,مجید انصاری,مجید جوزانی,مجید مظفری,مجید شریف واقفی, نویسنده : bnamehayebaran2 بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 19:43